توشهای هرچند از جرموگناه آوردهام
باز بر درگاه عفو تو پناه آوردهام
عمرمن رفت و بهجز حسرت ندارم کولهبار
دستخالیآمدم پیشتو؛ آه آوردهام
یوسف خود را نشد بیرون کشم از چاهنفس
امشب اما خویش را تا پایچاه آوردهام
عاقبت از چشم عاصی، قطرهاشکی هم چکید
آخرش این چشم سرکش را به راه آوردهام
تا تو پای نامهیمن مُهر "بخشیدم"زنی
مِهر شاه بیکفن را زادراه آوردهام
ای خدای مهربان، جان حسین و جون او
روسفیدم کن که من روییسیاه آوردهام
شرمسارم باز پای روضهخوانی حسین
نام زینب را کنار قتلگاه آوردهام
ای ملائک! باردیگر روی در هامون کنید
عمهی سادات آمد، شمر را بیرون کنید
- دوشنبه
- 10
- آذر
- 1399
- ساعت
- 22:53
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
امیر عظیمی
ارسال دیدگاه