بر خیز موذن سحری وقت اذان است
تسبیح بخوان خلقت هستی ز از آن است
بیدارِ شبی بهرِ مناجات خدایی
سجاده فکن رویت ماه رمضان است
این سرّ خدایی چو به تصویر سحرگه
از دل نگه انداز چه حاجت به بیان است
(بلبل به غزل خوانی و قمری به ترانه)
در کُنج گلستان حقیقت که عیان است
روییده ز خاک سیه آیات الهی
از حکمت زیبای خداوند جهان است
پرهیز گنه کن که جهان آیت حق است
دانی که خدا در همه ی کون مکان است؟
ذکر سحری بانگ خروس است به گیتی
بر خیز و نگر عالم هستی چه فغان است
ارزانی نعمت اثری این همه از اوست
گر سجده نیفتی ثمراش راه عنان است
بگشا و ببین دفتر اعمال شبان را
شاهد به عمل قصه موسی و شبان است
ماهی که گشود است در آن سفره رحمت
هر سال گذر جوهر اعلای زمان است
این ماه چه گویم من از این لیله قدراش
موعود شهادت بسر پیر مغان است
مقبول خدا میشود اعمال خدایی
اعمال خدایی هدف اش راه جنان است
وین قطعه ز پورآذر و درسی ز حقیقت
جو تا که بهشتی شدنت کار گران است
- دوشنبه
- 10
- آذر
- 1399
- ساعت
- 23:13
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
ناشناس ؟؟؟
ارسال دیدگاه