دلتنگ توام ، یکسره غوغای تو دارم
عمری ست به دل شوق تماشای تو دارم
محروم شدم از شرف گرم حضورت
امید به سربازی فردای تو دارم
اشکم شده هم صحبت آقای غریبم
لطفی که من اندیشه ی دریای تو دارم
چون مرده ی افتاده به کنج قفس غم
جلب نفس بهتر از عیسای تو دارم
آقای عزیزم ، سحر جمعه کجایی؟
می گریم و در سینه تمنای تو دارم
ایکاش میسر بشود لحظه ی دیدار
چشمان خودم فرش کف پای تو دارم
این زمزمه ها را به یقین ، می شنوی تو
بیمارم و امید مداوای تو دارم
غرق گنه و منتظرم تا تو بیایی
شوق نظر چهره زیبای تودارم
دستم به در لطف وعنایات تو باشد
چشمی به سراپرده ی زهرای تو دارم
می آیی و این غصه ی دیرینه تمام است
عمری ست به دل شوق تماشای تو دارم
شاعر:علی اکبرمقدم
- دوشنبه
- 17
- آذر
- 1399
- ساعت
- 10:29
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
ارسال دیدگاه