• جمعه 14 اردیبهشت 03

 قاسم نعمتی

شعر حضرت رقیه (س) (با همان عمرِ كَمَم دست ستم بد تا كرد)

1480
2

با همان عمرِ كَمَم دست ستم بد تا كرد
موقع قد كشی ام بود كه پشتم تا كرد
دورهایت زدی و نوبت ما شد امشب
چشم كم سوی مرا دیدن تو بینا كرد

 

لذتی دارد عجب بوسه ی دو لب تشنه
لب به لب خورد به هم زخم دو لب سر وا كرد
نوه ی فاطمه بودم سندش را دشمن
با كف پا به روی چادر من امضا كرد
همه ی صورت من قدرِ كفِ دستی نیست
دور از دیده ی تو عقده ی خود را وا كرد
عمو عباس كجا بود ببیند آن مرد
به سرم داد زد آنقدر مرا دعوا كرد
ناسزا گفت و به گریه دهنش را بستم
دشمنت را نفس فاطمی ام رسوا كرد
بی كفن دفن شدم ای پدر بی كفنم
داغ مجنون همه جا تازه غم لیلا كرد
دختر بی ادبی مسخره می كرد مرا
دو سه تا پارگی از روسری ام پیدا كرد
عمر یك ظرفِ ترك دار به ضربی بسته ست
عمه بر دست مرا برده و جابجا كرد
عمه هربار كه با گریه بغل كرد مرا
یاد آن صورت نیلی شده ی زهرا كرد
شاعر: قاسم نعمتی

 

  • یکشنبه
  • 19
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 7:55
  • نوشته شده توسط
  • feiz

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران