حديث مادر مارا كبود ميفهمد
كشيده خورده ی دست يهود ميفهمد
نفس نفس زدنش را كبوتري زخمي
كه تنگ شد نفسش بين دود ميفهمد
درست اول كوچه حسن به خود پيچيد
وقوع حادثه را ، طفل ، زود ميفهمد
چقدر گفت نزن پابه ماه هست - مگر
حرامىِ عصبانى حدود ميفهمد؟
ز خاك پوشيه ی او تمام واقعه را
على اگرچه در آنجا نبود ، ميفهمد...
- سه شنبه
- 18
- آذر
- 1399
- ساعت
- 17:52
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
محمد جواد پرچمی
ارسال دیدگاه