با لعل لبت بابا امشب سخني دارم
بشنو تو نوايم را شيرين دهني دارم
ازهجرتو ای باباچون ني بنوا از دل
باز آمده اي در دل داغ كهني دارم
مهمان مني امشب درگوشه ی ويرانه
خوشدل شده ام باتو خوش انجمني دارم
از جور عدو بابا افتاده زپا دختر
راز دل من بشنو در دل محني دارم
رفتي به سفر بابا بي تو سفري رفتم
تو بي بدنی و من بي روح تني دارم
از رنج سفر برجان آثار غمی مانده
زان محنت بی پایان نيلي بدني دارم
برمقدمت اي جانا بايد که گُل افشانم
افسوس به ویرانه از غم چمني دارم
در گوشه ويرانه فرياد ز بيگانه
شادم كه دراين محفل سرو وسمني دارم
ويرانه منور شد از نور جمال تو
خوش آمده اي اكنون بيت الحزني دارم
آخوندي اگرخواهي ازمن صله بايد گفت
درباغ جنان بهرت باغ و چمني دارم
بابا بابا امان بابا
اورگیم اولدی قان بابا
یتیش منیم هرایمه
سنه واریم گمان بابا
گل آل منی قوجاقوه
دوداق قویوم دوداقوه
بو توزلی زلفیمی بابا
سریم سنون ایاقوه
- چهارشنبه
- 19
- آذر
- 1399
- ساعت
- 0:1
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
کربلایی حسن آخوندی
ارسال دیدگاه