بيا خواهر در اين ساعا ت آخر
تـرا بينـم دمي جـان بـرادر
خداحافظ خداحافظ كه رفتم
مـرا خواهر نبيني بـار ديگر
روم خواهرکنون با روي خونين
به پيش مـادرم زهراي اطهـر
از اين دنياي فاني دل بريـدم
به عشق ديـدن زهـرا و حيدر
به روي پيكـرم از كين اعـدا
نشانها دارم ازشمشير و خنجر
براي يـاري اسـلام و قـرآن
خوشم گرجان دهم صد باردیگر
كمر بسته به قتلم قاتلي پست
ببـاليـنم نشسته شمـر كـافـر
آخوندي شاعرم را روز محشر
شفا عت مي نمـايم پيش داور
- پنج شنبه
- 20
- آذر
- 1399
- ساعت
- 0:27
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
کربلایی حسن آخوندی
ارسال دیدگاه