مقتل لیلی و مجنون، کربلا
بوی دود و آتش و خون، کربلا
مقتل لیلی و مجنون، کربلا
کفر، حقِ بیحجابِ غائله
فکر و مکرِ احتجاب قافله
بوی خون نعشهای بیسرم
در جنونی، تا جنون دیگرم
ای تب گرم! استخوانم را بسوز
ای غم زینب! توانم را بسوز
کربلا مدیون نام زینب است
عاشق حیدر، غلام زینب است
عصمتِ حق، در مقام زینب است
تا قیامت، جام، جام زینب است
هیچ آیا سر به طوفان دادهای!؟
دل به دست شاه خوبان دادهای!؟
تا قیامت، جاودانی یا حسین
قبلهی هفتآسمانی یا حسین
در سجودت بندگانند عاشقان
جاودانانِ جهانند عاشقان
شاه شیرانِ شهادتخواه، تو!
با دلیرانِ عدالتخواه، تو!
شمس را تعبیر کن با نور خود
جنگ را تفسیر کن با شور خود
روی برگیر از من و بر من بزن
انعطاف از چیست؟ چون آهن بزن
«مَشک» یعنی تشنگی در شط آب
«تشنه» یعنی: «آب»، بی طفل رباب
بنگر آنجا مستی عباس را
با برادر هستی عباس را
ای ابوفاضل به نامت مست، ما
غیرتالله! با وجودت «هست» ما
یا ابالفضل عاشق و مست توام
تا قیامت جام در دست توام
کیست آنکس آنکه مرد ماست او
بر سرش دستار زرد ماست او
اینچنینم در نماز و در سجود
کافر ابروی مولای وجود
هرکه «مرگآگاه»، حیدروار تر
هرکه «رستاخیزباور»، یارتر
مردمان جام تعلّق میزنید؟
دم ز دشنام و تملّق میزنید؟
این چه عاشوراست بی جنگ و جنون!؟
وین عزاداری بدور از خاک و خون!؟
تا کجا مدّاح بزم آراستید!؟
دور، زان سردار رزم آراستید!؟
چند سال است اینکه سالم ماندهاید!؟
بی جلال و بی اَسالِم ماندهاید!؟
با «جلال آل احمد» جام بود
مستی او تام و حیدرفام بود
نارفیقان، باز، بر سجادهاند
جای دلبر، بر عَدو سر دادهاند
هان، نماز شب چه میخوانی؟ بشور!
«شبنماز» آنجاست، در خون و سرور
ای زمانه! ای زنانه! «مرد» کو!؟
مرد خانه! ناله های درد، کو!؟
من کجا و خاک پای او کجا؟
در دل آلوده جای او کجا؟
مرگ!!! ...دریاب این سوار خسته را!!!
این اسیر بر عدم پیوسته را
- دوشنبه
- 24
- آبان
- 1389
- ساعت
- 3:41
- نوشته شده توسط
- مهدی نعمت نژاد
ارسال دیدگاه