با خنده ی خود صفای دل ها می شد
آرامش خاندان طاها می شد
حنانه ترین دختر این كاشانه
در كودكی اش مادر بابا می شد
در جمع برادران خود تا می رفت
لیلی دل عترت لیلا می شد
با لهجۀ شیرین خودش تا می گفت
بابا بابا بابا غوغا می شد
در پیش نگاه عمه و بابایش
هر لحظه شبیه تر به زهرا می شد
وقتی كه به دیدن عمویش می رفت
عباس به احترام او پا می شد
پایش روی خاك قبل از آن كه برسد
زیر قدمش بال ملك وا می شد*1
مأمور نبود ورنه گر می فرمود
تا كوفه تمام دشت دریا می شد*2
صد حیف نشد بماند و رشد كند
می ماند اگر زینب كبری می شد
شاعر:جواد حیدری
2و1: علی اكبر لطیفیان
- دوشنبه
- 20
- آذر
- 1391
- ساعت
- 8:27
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
علی اکبر لطیفیان
ارسال دیدگاه