هر شب دم سحر جگرم درد می کند
از ماتم تو ای پدرم! درد می کند
از بس که انتظار کشیدم به راه تو
این دیدگان منتظرم درد می کند
بابا نبوده ای که ببینی چه می کشم
از ضرب تازیانه پرم درد می کند
هر کس رسید و نذر خودش را ادا نمود!
یعنی ز پای تا به سرم درد می کند
لب های من شبیه لبت چاک خورده است
خواهم که نام تو ببرم درد می کند
حقّم نبوده موی سرم را کشیده اند
این گیسوان مختصرم درد می کند
این درد چشم ارثیه ی مادریِ ماست
از سوز گریه چشم ترم درد می کند
از بس که بی هوا به زمین خوردم ای پدر
مانند مادرت کمرم درد می کند
شاعر:محمد فردوسی
- دوشنبه
- 20
- آذر
- 1391
- ساعت
- 12:41
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه