آروم آروم
میسوزم میبارم
از رنج و درد و غم
شب تا صبح بیدارم
دستی سنگین
نور از چشمام برده
حالم رو میفهمه
اون که سیلی خورده
آه میکشم داره آب میشه وجود من مثه شمع
بسترم یواش یواش باید بشه جمع
ننسخام که بعد رفتنم بمونه
یادگاری ازم
وای نیمه جونم
وای قد کمونم
با گریه هر شب
روضه میخونم
وای واویلتا
توی کوچه
با این که افتادم
اما پای عهدم
تا اخر وایسادم
بعد بابام
بیزارم از دنیا
پیچیده تو این شهر
رفتنی شد زهرا
خونه دلم به کجا رسیده کار من عاقبت
دشمنم سراغمو میگیره فقط
کار دنیارو ببین که همسایم هم
نیومد عیادت
با اشک نم نم
با آه و ماتم
با درد پهلو
دارم میمیرم
وای واویلتا
توی بستر
با دست لرزونم
حتی توی خونه
رومو میپوشونم
روحم از تن
پرکشید اون لحظه
که دیدم دستای
مرتضی میلرزه
تار میبینم میکشم خجالت از نگاه علی
میسوزه دلم برای آه علی
گریه میکنم که بعد رفتن من
بی سپاه علی
وای قلبم خونه
وای بی سامونه
وای حال من رو
خدا میدونه
وای واویلتا
- جمعه
- 5
- دی
- 1399
- ساعت
- 13:52
- نوشته شده توسط
- Fatemeh Mahdinia
- شاعر:
-
حسین نوری
ارسال دیدگاه