• دوشنبه 3 دی 03


شعر حضرت رقیه(س) , (خورشید رویت بر شبم تابید بابا)

1407
2

خورشید رویت بر شبم تابید بابا
عطر  تو در  ویرانه ام  پیچید  بابا
در انتظار لحظه دیدار بودم
من زنده بودم با  همین امید بابا

 

راه درازی آمدم  تا این خرابه
حال مرا نیزه نمی فهمید بابا
دیدم که دشمن بر لبانت چوب می زد
دیدی که بر زخم دلم خندید بابا؟
دیدم که باید جان فدای راه دین کرد
حتی نکردم لحظه ای تردید بابا
عمه نگاه گریه آلودی به من کرد
وقتی که روی نیلی ام را دید بابا...
یاد مدینه کرد و آه از غصه سر داد
عمه مگر از دست من رنجید بابا!
امشب دوباره آسمانم پر ستاره ست
حتی برایت آسمان بارید بابا
طفلی که جا روی بهشت سینه ات داشت
چندیست در ویرانه ها خوابید بابا
بعد ازشبی که خیمه را... بگذار باشد
تا صبح قلب دخترت  لرزید بابا
شاعر :محمد رضا رضایی

 

  • دوشنبه
  • 20
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 19:20
  • نوشته شده توسط
  • feiz

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران