خورشید دیگر میلِ تابیدن، ندارد
بارانِ رحمت؛ قصدِ باریدن، ندارد
دنیا سراسر تیره گشته؛ رود دیگر
انگیزهای، بهرِ خروشیدن، ندارد
این قدر "هوهو" میکند این بادِ حیران،
انگار، کاری غیرِ نالیدن، ندارد
...باغِ علی، غارت شد و مردم نگفتند،
یاسِ حریمِ کبریا، چیدن ندارد
هیزم به دست آمد عدو... آیا نفهمید؟
بانوی هجده ساله، جنگیدن ندارد؟
خیلِ ملائک، رو به اهلِ خاک، گفتند:
سیلی، به احساسِ علی، دیدن ندارد
بر زخمِ بازِ مرتضی، مابعدِ زهرا،
دیگر نمک، اینقدر، پاشیدن ندارد
- یکشنبه
- 7
- دی
- 1399
- ساعت
- 14:56
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
عادل حسین قربان
ارسال دیدگاه