خدا حافظ عزیز بی گناهم
خدا حافظ امیدوتکیه گاهم
خدا حافظ تمام هست وبودم
خدا حافظ الا یاس کبودم
اگرچه خصم رادرخون کشیدم
اگر از عبدودها سر بریدم
اگر چه درشجاعت نامدارم
به خیبر گر حماسه آفریدم
دلم خوش بودیاری چون تودارم
تو در هرسنگری بودی امیدم
از آن شب زیر تابوتت گرفتم
غریبانه پی نعشت دویدم
تو را تا که زدست من گرفتند
دگر از بی کسی زهرا خمیدم
مدینه نشنود دیگر صدایت
همه راحت شدند ازگریه هایت
سه ماه از دردپهلویت نخفتی
چرا با محرمت چیزی نگفتی
دلیل مرگ تو مشت ولگدشد
بمیرم منزلت زیر لحد شد
تنت تاکه به روی شانه ام رفت
دگرخوشبختی هم ازخانه ام رفت
روا باشد علی بی تو بمیرد
دعا کن تا ا َجَل جانم بگیرد
تو رفتی بدزمین خوردم عزیزم
منم همراه تو مُردم عزيزم
خدا حافظ عصای دست حیدر
تو که رفتی دگربشکست حیدر
تو تا رفتی الا بود ونبودم
بسوگت ازدو دیده خون سرودم
حسن، زينب، حسين وام كلثوم
دگر از فیض مادر گشته محروم
چه سازم فاطمه با کودکانت؟
بهانه ی تو کردند طفلکانت
بمیرم که غریبانه بگریند
بدور از من یتیمانه بگریند
عزیزم لرزه افتاده به پایم
حسن جانم شده دیگرعصایم
حسینت برسر خودخاک کرده
بمیرم زینب اشکم پاک کرده
چنان کلثوم به در زُل زد دلم بُرد
که یعنی پشت این درمادرم مُرد
تو رفتی خانه با غم مبتلا شد
حسین تا گفت مادر کربلا شد
تو بازینب چه گفتی نورعینم؟
جدا یکدم نگردد از حسینم؟
غمت راهم بدل«مداح» دارد
که شعرش سوزدل همراه دارد
شاعر:#علی_اکبر_اسفندیار(مداح)
- یکشنبه
- 7
- دی
- 1399
- ساعت
- 15:27
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه