دعام اینه که خوبِ خوب بشی
دوباره خونمون و شاد کنی
باید بمونی تا یه روز بیاد
داداش حسنم و دوماد کنی
خونه بی تو/ بی روحه
بی تو شب ها/ تاریکه
از نگاهت/ معلومه
وقت رفتن نزدیکه
مادر، مگه چند سالته آرزوی مردن نکن
زخم در، رو پر و بالته، فکر پر کشیدن نکن
پیچیده تو تموم شهرمون
حکایتِ تو و شهامتت
ولی حالا که توی بستری
کسی نیومدی عیادتت
تا چشات و/ میبندی
بابا انگار/ میمیره
انتقامِ/ اشکات و
مهدی یه روز میگیره
مادر، مگه چی دیدی که، اینجوری زمین گیر شدی
صورتت، چه پریشون شده، یک شبه چقدر پیر شدی
داداش حسنم و ببین تو خواب
که حرفای عجیبی میزنه
مگه چی دیده توی کوچه ها
با ما داره غریبی میکنه
نیمه بازِ/ چشم تو
نیمه شب ها/ بیداری
سرد خونه/ اما تو
مثله آتیش تب داری
مادر، چرا مونده هنوز خاک کوچه رو چادرت
خونمون تو سکوته ولی، گریه میکنه دخترت
- چهارشنبه
- 10
- دی
- 1399
- ساعت
- 14:6
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه