لشگری دروسط کوچه گرفتارش کرد
مردکی پست رسید ولگدی بارش کرد
دست وبازوی علی رابه طنابی بستند
به زمین خوردن درکوچه ای وادارش کرد ...
فاطمه بودکه آمدپی یاری علی
وسط کوچه خجالت زده ازیارش کرد
اولین مرتبه اش بود که اورابردند
دیدن فاطمه درکوچه چنین زارش کرد
دست زهرا پی یاری علی آمده بود
رحم الله به زهرا که وفادارش کرد
بازوی فاطمه ام دروسط کوچه شکست
قنفذآمدباقلافی ضربه ها بارش کرد
تَرَک روی لبش شاهدجان کندن اوست
غمِ پهلوی شکسته ِ بخدا زارش کرد ....
گرده روبه صفتان ،شیرخدا دربند است
تیغ نامرد به زهرا بدهکارش کرد
تن درهم شده اش را به طنابی بستند
غربتش خانه نشین شهروِ بازارش کرد
**
دربین کوچه بود، ز هر سو، زدند تورا
دیدم چگونه همسر مه رو ،زدند تورا
از بس شکاف زخم سره سینه بودعمیق
افتاده بود ی و،ز پهلو زدند تورا
- چهارشنبه
- 10
- دی
- 1399
- ساعت
- 14:31
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
آرمین غلامی
حسین مهدی زاده