• جمعه 2 آذر 03

استاد حاج غلامرضا سازگار

حضرت زهرا(س) مرثیه -(من بحر نهفته در سبویم...)

692


من بحر نهفته در سبویم
فریاد شکسته در گلویم

بحری شده ام تمام گوهر
در مدح و ثنای کفو حیدر

آن شمسۀ عالم هدایت
پیوند رسالت و ولایت

او کوثر و نور و قدر و طاهاست
او مریم یازده مسیحاست

گلواژهء وحی بر لب اوست
صد لیلۀ قدر هر شب اوست

وقتی به نماز بست قامت
کردند فرشتگان قیامت

دیدند خدای بی نیازش
فخریّه نموده بر نمازش

چون پرتو حق که تابد از طور
تابید شبی ز چادرش نور

زآن نور که بود نور ایمان
هفتاد یهود شد مسلمان

از عصمت او حجاب جوشد
جز او که ز کور چهره پوشد؟

حیدر که امامت و ولایت
دارد به جهان بی نهایت

چون فاطمه اش دُر سخن سُفت
رازی ز کمال خویشتن گفت

حیرت زده رو به قهقرا رفت
یکباره به نزد مصطفی رفت

احمد که ز قصّه بود آگاه
لبخند زد و شکفت ناگاه

کای کّل علوم را تجسّم
بنشین به برم بزن تبّسم

کاین راز نگفته با تو گویم
زهراست محمّد و من اویم

با این همه داشت دستش آماس
گرداند ز بس به خانه دستاس

چون ذات خدای خود یگانه
با فضّه شریک کار خانه

فردوس گدای فضه اوست
خاک کف پای فضه اوست

ای منطق تو پیام قرآن
بر هر نفست سلام قرآن

قرآن به تو قلب خود گشوده
مشتاق تلاوت تو بوده

ای دختر نور و کفو یاسین
ای بضعهء خاتم النبیین

تو لیلهء قدر کبریایی
تو مادر کل انبیایی

قرآن به فضیلتت گواه است
هر لحظهء تو هزار ماه است

ای حامل وحی هم کلامت
خوانند پیمبران امامت

کوثر نمی از محبت تو
تطهیر گواه عصمت تو

تهلیل تو بهترین شهادت
تسبیح تو بهترین عبادت

ای ملک خدا مدینهء تو
جنت نفسی ز سینهء تو

یک خوشه ز خرمنت کرامت 
یـک غنچه ز دامنـت امـامت

یک قطره ز اشک توست کوثر
یک سایه ز قامت تو محشر

یک حکم تو را هزار طاعت
یک اجر محبتت شفاعت

سرمایـۀ ما ولایت توست
آن هم همه از عنایت توست

بانوی همیشۀ جهان‌ها
عمر تو فراتر از زمان‌ها

هر نکته که حاجت بیان است
از تربـت مخفی‌ات عیان است

با آنکه به خاک بی نشانی
خورشید هزار کهکشانی

هرچند که قبر تو نهان است
خاک تو فراتر از جهان است

بر عرشۀ فُلکِ تو فَلَک چیست
در وُسعتِ مُلکِ تو مَلَک چیست

ارکان وجود محکم از توست
ملک و ملکوت عالم از توست

مسکین تو ای ملیکۀ دین
صد باغ فدک دهد به مسکین

بالله به بهشت ناز داری
تو کی به فدک نیاز داری

تو بهر علی قیام کردی
خود را سپر امام کردی

احقاق فدک برای این بود
کآن در ید دشمنان دین بود

دشمن ز شما فدک ستاند
تا دست علی تهی بماند

تو یار امام راستینی
تو دست خدا در آستینی

جز دست خدا کسی نشاید
کز دست علی گره گشاید

از فتنهء شوم اهرمن ها
قرآن و علی شدند تنها

در شهر مقدس مدینه
شد باز دوباره باب کینه

از فتنه به دوششان حطب ها
بدذات تر از ابولهب ها

در بیت رسول پا نهادند
در را به غضب فشار دادند

دردا که تو را به خانه کشتند
با ضربت تازیانه کشتند

خاکم به دهن، به ضرب سیلی
خورشید مدینه گشت نیلی

تا چند کنایه و اشاره؟!
والله شکست گوشواره

فریاد که پاره شد گلویم
بگذار همان به پرده گویم

تاریکی محض نور را کشت
شیطان به بهشت حور را کشت

پاداش رسول، خوش ادا شد
یک آیه ز کوثرش جدا شد

آن آیه در نهفته ات بود
محسن گل ناشکفته ات بود

ای آه نهان درون سینه
ای تیرگی شب مدینه

تو گریۀ مخفیانه دیدی
تو دفن بدن شبانه دیدی

مولا ز فراق خون جگر بود
از هر شب خود غریب تر بود

می ریخت سرشک بر عذارش
می کرد نگه به قبر یارش

کای قبر، امید حیدر است این
پاکیزه گل پیمبر است این

جانان من است این تن پاک
آرام به بر بگیرش ای خاک....

  • پنج شنبه
  • 11
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 13:7
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران