پیش طبق دق کردنم حتمی ست اما
در روضه مردن، اصلِ خوشبختی ست بابا
اما بگو از پیکرت کی سر بریده؟
درد یتیمی غصه سختی ست بابا
باید بدانی بر سر ما چه گذشته
خاک و خل ویران عجب تختی ست بابا
چشمم نمی بیند ولی حس می کنم که
روی لب خشکیده ات لختی ست بابا
بر دامنم راحت بخواب این جا اگر سنگ...
آمد به سویت مانعش دستی ست بابا
جز من کسی پیش سر تو جان نداده
الحمدالله، این عجب بختی ست بابا
آرام میگیرم کنار تـــــــو موقت
آرامش قطعی من وقتی ست بابا...
که یوسف زهرا بگیرد انتقامت
وقتی بیاید، فصل خوشبختی ست بابا
شاعر: حسین ایمانی
- سه شنبه
- 21
- آذر
- 1391
- ساعت
- 7:16
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه