شفاعت،
مصیبت، عیادت قاتل
بهشت،
قبضه ی خاکی بوَد به معبر من
وجود،
گم شده در تربت مطهّر من
در
آن زمان که زمان و مکان وجود نداشت
خدای
عزّوجل بود مدح گستر من
خدیجه
مادر و احمد پدر، ائمّه پسر
بزرگ
مرد دو عالم علی است همسر من
سلام
گرمِ مسیحا به خون پاک حسین
درود
مریم عذرا به صبر دختر من
شود
به عرصه ی محشر مقام من معلوم
که
روز، روز من و محشر است محشر من
قیام
می کند آنجا برای عرض سلام
حسین
با تن مجروح در برابر من
بس
است بهر شفاعت دو دست عبّاسم
که
اوست با علم خود حسینِ دیگر من
رواست
آنکه ببخشد گناه خلقت را
خدا
به خون گلوی علیّ اصغر من
منم
کتیبه ی عصمت منم صحیفه ی نور
که
آیه آیه شد از تازیانه پیکر من
من
آن خمیده درختم که از جفای خزان
شکست
شاخه و از دست رفت نوبر من
سرشک
سرخ و عذار کبود و موی سفید
نشان
دهد که چه آورده خصم بر سر من...
اگر
چه خصم، درِ خانه ریخت بر سر من
رواست
گریـه ی عالم، بـرای همسر من...
خدیجه
نیست که از من کند پرستاری
از
این به بعد دگر زینب است مادر من
دگــر
زنــان مدینــه عیــادتم نکنند
مگــر
کــه قاتلـم آیــد کنار بستر من
استادسازگار،
گلچین دو شعر
- یکشنبه
- 14
- دی
- 1399
- ساعت
- 17:54
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه