وداع،
وصیت، تشییع
توقف
میکند گویی زمین گویی زمان امشب
که
دارد قصد رفتن ازجهان، فخر زنان امشب
به
دست نیمهجانش دانهء تسبیح و از چشمش
هزاران
دانهء اشکست بر دامن روان امشب
به
جز مرگ از خدا چیزی برای خود نمیخواهد
دعای
خیر میخواند برای بندگان امشب
وصیت
میکند آرام: این پایان وصل ماست
به
گوش مرتضی میگوید اسرار نهان امشب
«زمین
بگذار تابوت مرا آنجا که میدانی
مبادا
بگذرند از قبر من نامحرمان امشب
بمان
بر خاکم ای شأن نزول سورهء انسان
برای
کوثرت یاسین و الرحمن بخوان امشب»
جوان
قدکمانی در دل شب میشود تشییع
به
استقبالش آمد ماه با قدّ کمان امشب
به
روی شانه تابوتی سبک، در دل غمی سنگین
چه
زخمی بر جگر دارد امیرمؤمنان امشب!
شاعر: #محسن_نورپور
- یکشنبه
- 14
- دی
- 1399
- ساعت
- 19:30
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه