ذکر
امامان، شفاعت، امر به معروف و نهی از منکر، مصیبت
اول
دفتر به نام خالق اکبر
آنکه
سزد نام او در اول دفتر
اول
و آخر مُهیمنی که نباشد
هیچ
مقدّم بر او و هیچ مؤخَّر
بر
همه عالم فکنده رحمت او ظِل
در
همه هستی گشوده قدرت او پر
خویش
مگر وصف خود کند که ثنایش
هست
ز ادراک واصفین همه برتر
نکته
ای از قدرتش بس این که بگویم
اوست
علی آفرین و فاطمه پرور
فاطمه،
مجموعهء صفات خداوند
فاطمه،
آیینهء کمال پیمبر
بضعهء
احمد نه، بلکه مقصد احمد
همسر
حیدر نه، بلکه هستی حیدر...
ای
به مَثَل بی مَثَل چو خالق یکتا
وی
به نُبی چون نَبی ستودهء داور
شأن
تو در «انّما ولیّکُم الله»
با
حق و با احمد و علی ست برابر
روح
ولایت توییّ و ریشهء تقوا
حسن
مجسّم توییّ و عقل مصوّر
تا
نبَرد خلق بر تو ظنّ خدایی
آیهء
«ایّاکَ نَعبُد»ست مذکّر
چشم
و چراغت دو گوشوارهء عرشند
راحت
جانت دو نازدانه، دو دختر
از
پی «قالوا بلی» ولای تو، زهرا
عرضه
بر ارواح انبیا شده یکسر
در
قدم مادرست، جنت موعود
وین
سخن نغز، چون سروده پیمبر
وَه
عجب از این حدیث و اینکه دراین بین
داده
به زهرای خویش، کنیهء مادر
لب
به شفاعت تو باز کن، که نمانَد
جای
شفاعت برای شافع دیگر
از
اثر لطف تو به عرصهء میعاد
هیچ
نماند مگر منافق و کافر
بهر
شفاعت تو را بس ست در آنروز
دست
ابوالفضل و خون محسن و اصغر
هرکه
پناهش تویی، پناه دو عالم
وآنکه
شفیعش تویی، شفیع به محشر
حضرت
باقر برای چارهء هر غم
نام
تو می برد بر زبان مطهّر
خانهء
تو کعبهء امید سه حجّت
بیت
تو معراج صبح و شام پیمبر
روی
تو والشّمس و گیسوان تو واللّیل
قد
تو طوبی و اشک چشم تو کوثر
فاطمه
ای آفتاب مشرق توحید
جز
پدرت، مرسلین به گِرد تو اختر
کرده
خدا با صدای پای تو تنظیم
دور
زمان و مدارِ چرخ مدوّر
حبل
متینِ هزار عارف و عامیست
هرنخی
از چادرت به عرصهء محشر
در
عجب از علم تو علی ولی الله
مفتخر
از دستبوسی تو پیمبر
مهر
تو چون آفتاب و لطف تو باران
کاین
دو بِنَفسه مطهِّرند و مطهَّر
بهر
کنیزت رسد غذای بهشتی
آنچه
که نازل شده به مریم اطهر
گندم
دستاس توست خوشهء پروین
آبلهء
دست توست مهر منوّر
آب
وضویت دوای عیسی و موسی
خاک
درت آبروی ساره و هاجر
وقت
مناجات، دانه دانهء اشکت
زیور
گوش ملائک ست چو گوهر
کشتهء
راه خدایی و هدف تو
امر
به معروف بود و نهی ز منکر
گر
که بریزد مصیبت تو بر ایّام
روز
جهان میشود چو شام، مکدّر
بر
در آن خانه ای که اذن گرفته ست
قابضُ الارواح و جبرئیل، مکرّر
آه
که آتش زدند، امت بی مهر
آه که داخل شدند قوم ستمگر...
ای
دل ما در هوای قبر تو، سوزان
قبر
تو و اسم اعظم ست برابر.
استادمؤید،
گلچینی از قصیده
- یکشنبه
- 14
- دی
- 1399
- ساعت
- 20:23
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
استاد سید رضا موید
ارسال دیدگاه