• دوشنبه 5 آذر 03

 یوسف رحیمی

شعر حضرت رقیه (س) -(با سر رسیده‌ای بگو از پیکری که نیست)

1450
1

با سر رسیده‌ای بگو از پیکری که نیست
از مصحف ورق ورق و پرپری که نیست
شب‌ها که سر به سردی این خاک می نهم
کو دست مهربان نوازش گری که نیست
باید برای شستن گل ‌زخم‌های تو
باشد گلاب و زمزمی و کوثری که نیست
آزاد شد شریعه همان عصر واقعه
یادش به خیر ساقی آب آوری که نیست
تشخیص چشم های تو در این شب کبود
می خواست روشنایی چشم تری که نیست
دستی کشید عمّه به این پلک‌ها و گفت:
حالا شدی شبیه همان مادری که نیست
دیروز عصر داخل بازار شامیان
معلوم شد حکایت انگشتری که نیست
حتّی صبورِ قافله بی‌صبر می‌شود
با خاطرات خسته‌ترین دختری که نیست
شاعر:یوسف رحیمی

  • سه شنبه
  • 21
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 8:42
  • نوشته شده توسط
  • feiz

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران