• جمعه 2 آذر 03

استاد حاج غلامرضا سازگار

اشعار فاطمیه -(ای بهشت قرب احمد فاطمه)

2086
1

مثنوی کم نظیر ذیل مجموعه ای از فضایل ملکی و ملکوتی حضرت زهرا سلام الله علیها است.

 

ای بهشت قرب احمد فاطمه

لیلة القدر محمد فاطمه

ای خدا مشتاق یارب یاربت

ای سلام انبیا بر زینبت

ای که در تصویر انسان زیستی

کیستی تو کیستی تو کیستی؟

فوق هر تعریف و هر تفسیر، تو

پاکتر از آیهء تطهیر، تو

مدح تو کی با سخن کامل شود

وحی باید بر قلم نازل شود

 

عالم خاکی محیط غربتت

آفرینش گشته گم در تربتت

عمر تو بالاتر از ارض و سماست

هیجده سالت اگر خوانم خطاست

گرچه در این گردش لیل و نهار

زیستی با خاکیان هیجده بهار

اولین نور آخرین روشنگری

هم ازل را هم ابد را مادری

 

خلق عالم سائل و روزی خورت

لیف خرما وصله های چادرت

ای گدا با کوه غم خرسند تو

حل صد مشکل ز گردن بند تو

ای سه شب بی قوت و از قوت تو سیر

هم یتیم و هم فقیر و هم اسیر

وحی بی ایثار تو کامل نشد

هل اتی بی نان تو نازل نشد

 

خاک را فیض تو آدم می کند

فضه ات اعجاز مریم می کند

خاک، مشتاق سجود فضه ات

کل قرآن در وجود فضه ات

بر در بیتت مقام قنبری

نیست کم از رتبه پیغمبری

آنچه هست و نیست فیض عام توست

خوش ترین ذکر امامان نام توست

از نبی تا حضرت مهدی همه

ذکرشان یا فاطمه یا فاطمه

 

عقل کل از کل هستی شد جدا

تا چهل شب کرد خلوت با خدا

این چهل شب در سرش شور تو بود

گرم استقبال از نور تو بود

چون تو ذات کبریا گوهر نداشت

از محمد دوستی بهتر نداشت

بهترین گوهر ز گوهر آفرین

هدیه شد بر شخص ختم المرسلین

دید قدر این گوهر را در زمین

کس نداند جز امیرالمومنین

جز علی کفوی بر این گوهر ندید

مشتری زین مشتری بهتر ندید

تو، رسول الله، شویت بوالحسن

هر سه یک جانید اما در سه تن

پس تویی ای عرش حق را قائمه

هم محمد هم علی هم فاطمه

گر علی عالی اعلا نبود

بر تو چون ذات خدا همتا نبود

 

در طواف خانه ات افلاکیان

گوی سبقت برده اند از خاکیان

خانه ای دیوار و سقف آن ز گل

خشت خشتش از محمد برده دل

خانه نی، رشک گلستان خلیل

آب بارانش سرشک جبرئیل

آستان آن صفا بخش صفا

حجره اش معراج روح مصطفی

آسمان آورده بر بامش پناه

سرزده در آن دو خورشید و دو ماه

مسجدالاقصای دل پروانه ات

کعبه مشتاق طواف خانه ات

حیف بیت کبریا را سوختند

قلب ختم الانبیا را سوختند

آسمانی ها تو را نشناختند

چون زمین را زادگاهت ساختند؟!

از چه رو ای برتر از افلاکیان

سایه افکندی بفرق خاکیان؟!

خانهء گل جایگاه حور نیست

تیرگی را نسبتی با نور نیست

 

باید این جا لب فرو بست از بیان

روز محشر قدر تو گردد عیان

جز تولای تو دست آویز نیست

بی تو رستاخیز رستاخیز نیست

حق به محشر محور جودت کند

آن قدر بخشد که خشنودت کند

محشر از فیض تو گلباران شود

عفو، مشتاق گنه کاران شود

صحنه محشر همه پابست توست

اختیار نار و جنت دست توست

مهر تو روز قیامت هست ماست

ریشه های چادرت در دست ماست

روز محشر کار ما با فاطمه است

نقش پیشانی ما یا فاطمه است

زشتی افعال ما را خاک کن

نامه اعمال ما را پاک کن

ای خدا را کلک قدرت در کفت

نام ما را ثبت کن در مصحفت

از کرامت بر جبین ما همه

ثبت کن "هذا محب الفاطمه"

تو قیامت را قیامت می کنی

بر امامان هم امامت می کنی

 

بین خلق و نار حائل می شوی

با حسین خود مقابل می شوی

او کند با پیکر بی سر قیام

گوید از هر زخم تن مادر سلام

آن سلام و پاسخش بشنیدنی است

آن گلوی پاره پاره دیدنی است

باز در محشر تو محشر می کنی

گریه بر آن جسم بی سر می کنی

محشر از اشک تو طوفان می شود

چشم خلق الله گریان می شود

ناگهان آید یم رحمت به جوش

اشک ها سازد جهنم را خموش

این ندا برخیزد از نای همه

"اشفعی لی اشفعی لی" فاطمه

 

ای خلایق از ازل مهمان تو

باغ جنت عاشق سلمان تو

فضه ات را پای بر چشم ملک

قنبرت را جاه برتر از فلک

ای که از سر تا قدم پیغمبری

بلکه هم پیغمبری هم حیدری

 

حمد و تکبیر و دعا دلداده ات

سجده برده سجده بر سجاده ات

در نمازت رخ ز شرم حی فرد

گه سفید و گاه سرخ و گاه زرد

صبح می شد مهر رخسارت سفید

ظهر، از آن نور سرخی می دمید

شامگاهان بس که میرفتی ز حال

زرد می گردید نور آن جمال

حیف از آن صورت که آخر شد کبود

برگ گل را طاقت سیلی نبود

تو به اهل آسمان شمع رهی

زهره ای، منصوره ای، وجه اللَّهی

زهره و رخسارهء نیلی کجا!؟

صورت حوریّه و سیلی کجا!؟


استادسازگار، گلچین قسمتی از مثنوی

  • یکشنبه
  • 14
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 21:31
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران