چرا حالا باید بفهمم
زخمیه سینت
چرا حالا باید بفهمم
کبوده دیدت
چرا حالا باید بفهمم
کبوده بازوت
چرا حالا باید بفهمم
شکسته ابروت
تو به من نگفتی تو کوچه چیا شد
تو به من نگفتی زهرا پسرت فدا شد
اشک چشام بند نمیاد
خاطره هات یادم میاد
اب میریزم روی تنت
تا خون سینه بند بیاد
....................
چرا حالا باید بفهمم
قدت خمیده
چرا حالا باید بفهمم
حسن چی دیده
چرا حالا باید بفهمم
که پرِ دردی
چرا حالا باید بفهمم
برام چه کردی
توی خونه از من چرا رو گرفتی
چرا فاطمه حیدرِ تو جاگذاشتی رفتی
اسما بریز اب روون
به روی گلبرگ تنش
اسما ببین هنوز گلم
کبوده کل بدنش
...............
چرا حالا باید بفهمم
حال شباتو
چرا حالا باید بفهمم
ذکر دعاتو
چرا حالا باید بفهمم
چجوری سوختی
چرا حالا باید بفهمم
کفن می دوختی
شنیدم که آروم چی می گفتی دیشب
کفنا رو یک یک دادی آخرش به زینب
میری و از سوز دلم
پشت سرت می کشم آه
قرار بعدیمون باشه
عصر دهم تو قتلگاه
- سه شنبه
- 16
- دی
- 1399
- ساعت
- 11:10
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
وحید محمدی
ارسال دیدگاه