چون تکان می دهد سر و رویش
پر شود صد محله از بویش
آن که بالین خواب او هر شب
دست عباس بود و بازویش
فخر جبریل و کار میکاییل
که ببوسند غباری از کویش
چه به هیبت به بر کند چادر
تا بپوشد سیاه گیسویش
بوسه گاه همیشگیِ پدر
جبهه و طاق هر دو ابرویش
هجمه ی موج پر تلاطمِ درد
چه شتابی گرفته بر سویش
روضه خوان مصیبتی است عظیم
مشت تاری که رفته از مویش
چه شد آن گوشواره ی پدری؟
چه کسی برده است النگویش؟
شاعر:شاکر
- سه شنبه
- 21
- آذر
- 1391
- ساعت
- 9:11
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه