همینکه نوکر تو هستم آبرو دارم
اگر چه خار ، ولی از تو رنگ و بو دارم
کنیز خانهی لطف شماست مادر من
و من هر آنچه که دارم فقط از او دارم
اجازه هست بگویم که مادرم هستی ؟!
بَدم ... ولی بخدا من هم آرزو دارم
برای بردنِ نامت که هیچ ؛ اصلا من ...
برای فکر به نام تو هم وضو دارم
به لکههای سیاهِ دلِ خودم گفتم ...
میان روضهی تو وقتِ شستشو دارم
دوباره فاطمیه ؛ آتش و ؛ در و دیوار
چه روضههای عجیبی به پیش رو دارم
شبیه تو نفسم تنگ میشود گاهی
چقدر بغض فروخورده در گلو دارم
بخوان بلای جوانمرگیِ خودت را از ...
سیاهههای سپیدی که بین مو دارم
از آن زمان که شنیدم به تو جفا کرده
همیشه با درِ خانه بگو مگو دارم
ببار ابر مدینه ؛ به چشمهی خشکم
که من به جای شکایت دو تا سبو دارم
- چهارشنبه
- 17
- دی
- 1399
- ساعت
- 19:54
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
رضا قاسمی
ارسال دیدگاه