من درمنای عشق تو برخاک وخون افتاده ام
ادرکنی ادرکنی بابا من اکبر دلداده ام
شهزاده ام شهزاده ام
ای رهبر آزادگان من یار غمخوار توام
با پیکر صد پاره ام از جان هوا دار تو ام
من با بهای جان خود بازم خریدار تو ام
سر تا نهم زانوی تو در فیض دیدار تو ام
من درمنای عشق تو برخاک وخون افتاده ام
با آنکه در طوفان غم دریا دلم دریا دلم
درعشق ومستی داده ام بود و نبود وحاصلم
در زیر تیغ دشمنان چون بسملم پا درگلم
در لحظه های آخرین بر دیدن تو مایلم
من درمنای عشق تو برخاک وخون افتاده ام
ساقی مرا پیمانه داد فارغ ز تشویشم نمود
زان می که من ازمن گرفت بیگانه از خویشم نمود
این مکتب عشقت مرا عاشق تر از پیشم نمود
هم پیروقران و دین هم احمدی کیشم نمود
من درمنای عشق تو برخاک وخون افتاده ام
چون عشق حق را ازالست باجان وخود خریده ام
من هم کنار عاشقان برآرزو رسیده ام
ازدست جدّ احمدم زآن کوثرش نوشیده ام
درخون خودغرقم دگردل ازجهان بریده ام
من درمنای عشق تو برخاک وخون افتاده ام
دریا دلم از موج غم هرگز ندارم وحشتی
امّا از این زخم زبان دردل نمانده طاقتی
دیگر وداع آخر است اکبر ندارد فرصتی
خواهد دل بی طاقتش باتو بود یک ساعتی
من درمنای عشق تو برخاک وخون افتاده ام
من با ارادت دِینِ خود باید به تو کامل کنم
من شکوه ای دارم بدل باید به صاحبدل کنم
خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب وگل کنم
من میروم سوی جنان درکوی جان منزل کنم
من درمنای عشق تو برخاک وخون افتاده ام
(عدلی) ارادتمند ماست مینالد از سودای دل
اوعاشق کرب وبلاست آتش به سینه جای دل
برعاشقان اهلبیت بخشد دمی صفای دل
نوحه سُرائی می کند با همّت والای دل
من درمنای عشق تو برخاک وخون افتاده ام
ادرکنی ادرکنی بابا من اکبردلداده ام
شهزاده ام شهزاده ام
- چهارشنبه
- 17
- دی
- 1399
- ساعت
- 20:22
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
حاج اصغر فرشچی
ارسال دیدگاه