رفتی و بعد تو هیچکی نیومد
بگیره از حالمون یه خبری
خونه سوت و کوره! تنهاتر شدیم
خیلی سنگینه غم ِ بی مادری
بعد تو، بابا شبا توو نور ماه
میشینه مظلوم؛ گریه میکنه
ذوالفقار و درمیاره از غلاف
بیصدا، آروم؛ گریه میکنه
بعد تو افتاده از خواب و خوراک
از غمت میسوزه توی تب حسن(ع)
بابا میگه پسرم بهم بگو...
با خودت چی میگی زیر لب حسن(ع)؟!
مبهمه حال و هوای زینبت(س)
رنگ بغض و غم به خونه میزنه
می شینه روزا کنار چادرت
موهاش و با گریه شونه میزنه
من به لبخند تو وابسته ام و
سر گذاشتن رویِ پاهای خودت
دست-پخت فضه عالیه ولی-
نون نخوردم جز با دستای خودت
مهربونیات مگه یادم میره
جای خالیته برام عین عذاب
می پَرم از خواب! گریه میکنم...
نیستی و کنارمه یه ظرف آب
راستی مادر، نمیدونم که چرا
بابا هی دس میکشه رویِ گلوم؟!
سینه م و می بوسه و زل میزنه-
به «سرم»...وقتی می شینه روبروم!
#صلی_الله_علیک_یا_فاطمة_الزهرا
#صلی_الله_علیک_یاحسین_بن_علی
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان_عج
#کربلا_لازمم_شب_جمعه_ست
#مرضیه_عاطفی
- پنج شنبه
- 18
- دی
- 1399
- ساعت
- 15:28
- نوشته شده توسط
- مرضیه عاطفی
- شاعر:
-
مرضیه عاطفی
ارسال دیدگاه