• جمعه 2 آذر 03


شعر حضرت رقیه (س) ( رانده‌ام‌ از دیده ی‌ مجروح‌ امشب‌ خواب‌ را)

1355
1

 رانده‌ام‌ از دیده ی‌ مجروح‌ امشب‌ خواب‌ را
میهمان‌ِ دیده‌ كردم‌ تا سحر مهتاب‌ را
گرچه‌ بی‌ فیض‌ از حضور یار بودم‌ مدتی
‌ كرده‌ام‌ آرام‌ با یادش‌ دل‌ بی‌ تاب‌ را
 دُرِّ دریای‌ ولایم‌ ساحل‌ امید كو؟
مُردم‌ از بس‌ خورده‌ام‌ شلاق این‌ گرداب‌ را
 شد حدیث‌ رزم‌ من‌ افزون‌تر از جنگاوران‌
 گر چه‌ طفلم‌ من‌ ندارم‌ قدمت‌ اصحاب‌ را
 پای‌ مجروحم‌ ندارد تاب‌، برخیزم‌ ز جا
 ای‌ پدر سیلی‌ نبرده‌ از سرم‌ آداب‌ را
 باغبان‌ عشق‌ رفتی‌ تا بهشت‌ آرزو
دست‌ گل چین‌ از چه‌ دادی‌ غنچه‌ شاداب‌ را
 اجر ذكرت‌ را رخم‌ از ضربه ی‌ سیلی‌ گرفت‌
پاك‌ كن‌ با دست‌ خود از چهره‌ام‌ خون آب‌ را
 طاق ابروی‌ تو محراب‌ نماز عمه‌ بود
 ای‌ پدر جان‌ كی‌ شكسته‌ حرمت‌ محراب‌ را؟
 تشنه‌ می‌میرم‌ به‌ یاد كام‌ عطشانت‌ پدر
تا كنم‌ رسوای‌ داغ‌ تو به‌ عالم‌ آب‌ را
شاعر : سید محمد میر هاشمی

  • چهارشنبه
  • 22
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 16:16
  • نوشته شده توسط
  • feiz

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران