مشعل فروز ولایت، آیینه کوثرم من
زهرای زهرا خصایل ریحانه الحیدرم من
هر چند هستم به ظاهر، طفل یتیمی سه ساله
حتی چهل سا لگان را درکودکی مادرم من
طفلم ولیکن چه طفلی، طفل حسین شهیدم
یک فاطمه صبر و ایثار، یک زینب دیگرم من
طفل صغیر حسینم، نی نی، سفیر حسینم
فریاد سرخ ولایت، خون را پیام آورم من
ناموس بیت الولایم، شام است کرب و بلاپم
با یک مدینه کرامت، یک کربلا لشکرم من
وجه خدا شمع بزمم، ویرانه میدان رزمم
شام است تسلیم عزمم، ازکوه محکم ترم من
دیروز میدان عشقم، شمشیر فتح دمشقم
با عمه قهرمانم، هم گام و هم سنگرم من
با قامت کوچک خود، یک اسوه استقامت
با صورت نیلی خود، خورشید روشنگرم من
یاقوت از دیده سفتم، با مردم شام گفتم
آخر چرا می زنیدم فرزند پیغمبرم من شد
مصحف پیکرم پر از آیه با تازیانه
یک سوره کوچکم، نه! قرآن ز پا تا سرم من
من طایر قدس بودم، می خواندم و می سرودم
اکنون کنار خرابه صید شکسته پرم من
پیوسته باب المرادم، تا حشر باب الحسینم
شهر شهادت حسین است، بر این مدینه درم من
شام بلا رزمگاهم، شمشیر من تیر آهم
هر قطره اشکم سپاهم،کی گفته بی یاورم من
دشمن مرا هم کتک زد، بر چهره، مهر فدك زد
فهمید از روز اول، بر فاطمه دخترم من
عمرم به پایان رسیده، خون از دو چشمم چکیده
امشب ز رنگ پریده، گل بر پدر می برم من
میثم! به دامان من زن پیوسته دست توسل
زیرا كه باب الحوائج تا دامن محشرم من
- پنج شنبه
- 23
- آذر
- 1391
- ساعت
- 7:10
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه