• دوشنبه 3 دی 03

 محمود اسدی

(غزل)کلام عمه/تا که دیدم سر تو رفت ز کف صبر و قرار

594

تا که دیدم سر تو رفت ز کف صبر و قرار
سر پر خون،به روی دامن من سر بگذار

من به دنبال تو با دست اگر می گردم
علت این است ز سیلی شده چشمانم تار

گر چه آسیب رسیده به سرم از سیلی
ولی اینبار نخورده ست سری بر دیوار

این به هم ریختن گیسوی تو کشت مرا
وای در دست حرامی سر تو گشت حصار

راستی!عمه به من گفت که خنجر را شمر
سخت بر حنجر خشکیده ی تو داد فشار
*********
شائق
اللهم عجل لولیک الفرج

  • دوشنبه
  • 11
  • شهریور
  • 1398
  • ساعت
  • 13:51
  • نوشته شده توسط
  • هاشمی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران