شمع علی (ع)
هجده بهار زندگی اش را بدید و رفت
سِنّی نداشت غصّه زیادی کشید و رفت
این چند ماه آخر عمر از تمام خلق
جز کودکان و شوهر خود، او برید و رفت
مشتاق دیدن پسرش بود و حیف شد ...
ماه جمال محسن خود را ندید و رفت
بود آرزوش دیدن ِ یک راه رفتنش
یک بوسه از جمال گلش هم نچید و رفت
نه سال پای عشق علی بود همچو شمع
در بین شعله سوخت،آب شد، چکید و رفت
در بین دود و شعله برای عقیله ، بر...
دیوار ، مشق روز دهم را کشید و رفت
بانوی ما مجلله بود و رشیده بود
وقت شهادت آن قدِ سرو اش خمید و رفت
.
.
.
با خاک های چادر خود “زائر “و غلام
از بهر نوکری ِ حسن (ع) آفرید و رفت
✍رامین برومند(زائر)
- جمعه
- 26
- دی
- 1399
- ساعت
- 0:7
- نوشته شده توسط
- زائر
- شاعر:
-
رامین برومند
ارسال دیدگاه