#فاطمیه_نذر_غربت_مادر_عامیانه
#با_سبک_یا_حسین_غریب_مادر
یاد رنج و یاد غربت، یاد کوچه های خلوت
یاد پهلوی شکسته، آه از اون سیلیِ صورت
یاد اون روی کبود و زخم میخ و درد سینه
یاد بی وفائی هایی مردم شهرِ مدینه
یاد زهرای غریب و غم بی کسیِ مولا
با دو دست بسته تنها، میون این همه اعدا
یاد بین در و دیوار، یه گلی گشته گرفتار
یاد شعله های آتیش این همه جفا و آزار
یاد محسن شهیدی که شده خزان دشمن
بمیرم که غنچه مونده تو دلش داغ شکفتن
یاد کوچه های تنگ و ضربه های تازیونه
یاد دود و یاد آتیش شعله های درب خونه
یاد خون و زخم بستر درد ایام غریبی
جز علی کنار زهرا نه پرستارو طبیبی
یاد اشک بیصدا و گریه های بیت الااحزان
یاد تلخ اون وداع و ناله های درد طفلان
یاد میخی که چه راحت بنشسته روی سینه
با چه وضعی میکَنه تا علی اش اونو نبینه
یاد خشم و بغض طوفان یاد کوچه های جولان
هر چی می خورد تازیونه بیشتر می گفت علی جان
یاد شمشیر و غلاف و یاد تیغ و زخم پیکر
یاد اون لحظه که می سوخت دل دختر پیمبر
یاد گیسووان خونین وا امون ز بی کسی ها
فاطمه ز خونه می رفت با همه دلواپسیها
یاد شور و آهِ شیون یاد الوداع مادر
یاد اون لحظه ی آخر چادر و کشیده رو سر
یاد اون شبای غربت اون همه زخم و جراحت
یاد لحظه ی شهادت تو نگاش وداع حسرت
یاد اون شب که یتیمان همه اومدن به بالین
با چه حالی می بوئیدن عطرِ اون جامه ی خونین
یاد اون شب دم رفتن دیده از ما بر نداشتی
جز علی و کودکانت کسی رو، رو سر نداشتی
یاد غسل و یاد تکفین یاد تشییعِ شبونه
یاد کودکان ز مولا میگرفته ان بهونه
یاد اون شب شده خاموش بعد تو چراغ خونه
یاد آهسته گرستن یاد قبر بی نشونه
یاد تابوت غریبت دل شب شده روونه
چرا باید فقط این سِر تو دل علی بمونه
امون از بی کسی ها وُ امون از درد زمونه
#هستی_محرابی
#بداهه
- جمعه
- 26
- دی
- 1399
- ساعت
- 15:56
- نوشته شده توسط
- هستی محرابی
- شاعر:
-
هستی محرابی
ارسال دیدگاه