رؤیای هر شب دلخوشی من
نوازشم کرد سیلی دشمن
یادش بخیر مدینه برو بیایی داشتیم
بذر محبتو ما تو دلامون میکاشتیم
یادش بخیر مدینه دلم ندید رخ غم
بابا نشد یه روزکه بیاد به ابروهام خم
یادش بخیر مدینه وای که گذشت چقدر زود
روی دوش عمو چون زیر پام آسمون بود
حالا ببین بابا چون، تو چنگ غم اسیرم
دلم میخواد یه گوشه، سر بذارم بمیرم
بابا دلم غمینه ز روزگار کینه
بالش من به جای زا نوت روی زمینه
بیار جلوگوشاتو با قلب زار و محزون
به عمه من نگفتم،گرسنمه بابا جون
سر تو روی نیزه، می رفت به چشم گریان
به زیر لب میگفتم، بابا نخون تو قرآن
از اون روزی که رفتی یه روز خوش ندیدم
بابا به روی خارا، ز ترس زجر دویدم
بابا تو مجلس شام هر چی سرک کشیدم
به جز یه چوب خونی، دیگه چیزی ندیدم
دارم می فهمم امشب که چوب کجا میخورده
باید برای این غم، دختر تو میمرده
بابا ببین که خنده، به صورتم حرومه
به روی نی نگاهم (به چشمای عمومه)
- پنج شنبه
- 23
- آذر
- 1391
- ساعت
- 8:41
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه