• دوشنبه 3 دی 03


اشعار فاطمیه -(مادری با پسری از گذری رد میشد)

554

مادری با پسری از گذری رد میشد 
دست ناپاک پلیدی به رهش سد میشد 

سیلی آنروز به رویت چه غریبانه زدند 
آتش آنگاه به شمع و کل و پروانه زدند 

ای پرستوی علی پر زدنت زود بود 
از چه بر خانه ی تو هاله ای از دود بود 

از همانروز که پهلوی تو را بشکستند 
ریسمان دست علی شیر خدا می بستند 

از همان لحظه که بین در و دیوار شدی 
دلشکسته تو از آن ضربه ی مسمار شدی 

از همانروز که گلبرگ علی پرپر شد 
سینه ی سوخته مجروح ز میخ در شد 

تا نفس هست من از غصب فدک میگویم 
از همان کوچه ی تنگ و ز کتک میگویم 

کمر سرو در این کوچه کمان خواهد شد،
اشک حیدر به خدا باز روان خواهد شد 

ذکر یا فاطمه و ذکر علی را دارم
لعن ا... که از دشمنتان بی زارم 

نور زهرایی تو راه نشانم داده 
روی خورشید تو را ماه نشانم داده 

بی تو هیچ به خدا مایه ندارم چه کنم 
غیر خورشید رخت سایه ندارم چه کنم 

ای که با سوز و دعا شعر مرا می خوانی 
با همین مثنوی ام آمده ام مهمانی 

عهد بستم به دلم ذکر شما را گویم
 فاطمیه شد و من حضرت زهرا گویم 

کاشکی با دل من حشر ، مدارا بکنی 
بسته ام چشم به تو درد مداوا بکنی 

روز، خورشید دلم هستی و میسوزم من 
شب مهتابیتان  شمع دلفروزم من 

شمع پروانه ی حیدر شدی و آب شدی 
سوختی پای علی و گوهر ناب شدی 

،با گل  و غنچه تو دیدی در و دیوار چه کرد،
دوری فاطمه با حیدر کرار چه کرد 

آتش عشق اگر آمد و بر جانت شد 
شب قدر رمضان هم علی مهمانت شد 

۱۸  بیت به مناسبت ۱۸سالگی یاس 

  • یکشنبه
  • 28
  • دی
  • 1399
  • ساعت
  • 19:19
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران