آنقدر گريه مى كنم مادر
تا كه سو از نگاه من برود
آنقدر ناله مى زنم هرشب
تا به گودال آه من برود
بى قرارى نكن عزيزدلم
زينبم!چشم تو فرات شده
آنكه ام البنين بود عمرى
بعد از اين امه بنات شده
رهبر كاروان دلتنگى
پا به پاى برادرت بودى
كربلا موقع علمدارى
راضى از دست نوكرت بودى؟
گفته بودم برو رشيد على
جان تو جان حضرت ارباب
جان تو جان خواهرت زينب
جان تو جان شيرخوار رباب
پيش زهرا مرا خجل نكنى
نكند غصه اى رسد به حرم
تو غلام حسينى و زينب
نرود اين ز ياد تو پسرم
من شنيدم در علقمه عباس
غرق خون روى خاك ها افتاد
تير باران شد و سر پا بود
مشك افتاد او ز پا افتاد
دخترم از حسين مى گويى؟
با تن زخمى اش چه ها كردند؟
راست است اين كه در مقابل تو
از تن او سرش جدا كردند؟
- دوشنبه
- 6
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 19:32
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
آرمان صائمی
ارسال دیدگاه