اینها کجا پدر ز سر تو حیا کنند؟
بابا چه کرده ای که چنین با تو تا کنند؟
اصلا برای چه عصبانی ست حرمله
زجر و سنان چرا به تو چپ چپ نگا کنند؟
اینها به فکر دست شکسته که نیستند
با مشت و با لگد سر من سر و صدا کنند
این شمر و زجر هی سر من داد میکشند
هی میزنند و عقده دل از تو وا کنند
باور بکن که عمه سپر شد برای من
چیزی نمانده بود سرش را جدا کنند
آقاهه تا مرا بزند خنده میکند
اینها فقط برای زدن خنده ها کنند
بابا دلم گرفته بگو تا برای من
یک روضه از سر علی اصغر به پا کنند
آنقدر موی دخترکت را کشیده که...
آمد طبیب،گفت که او زجرکش شده
شاعر : جواد دیندار
- پنج شنبه
- 23
- آذر
- 1391
- ساعت
- 15:24
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه