جمعه های فراق سر شد با
آه و اشک و دعا و خونجگری
سهم ما بعد این همه حسرت
نشده غیر درد و در به دری
یوسف فاطمی نشان قلوب
بی کلاف آمدیم تا بخری
سر بازار عشق منتظریم
دست خالی بدون سیم و زری
گم شدیم و پی تو می گردیم
زیر پا را نمی کنی نظری
میشود یک دقیقه هم که شده
جمع ما را به خیمه ات ببری
یا غلامان سینه چاکت را
از سر لطف و مرحمت بخری
شب غم را سحر نما بگرد
شده هجران تو چه درد سری
تو بیا تا بهار هم برسد
با تو دارد بهار هم ثمری
یادگار خدا به روی زمین
تا به کی از ظهور بی خبری
- جمعه
- 17
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 12:48
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
محمد حبیب زاده
ارسال دیدگاه