خبری از خدا نبود آن وقت
اثری از دعا نبود آن وقت
عقبِ سر، شبِ غریبان بود
پیش رو میله هایِ زندان بود
نور در کنجِ گنجه بود آن شب
ماه زیرِ شکنجه بود آن شب
دادِمان را شبی شنید خدا
و به دادِ جهان رسید خدا
روشنی شب به خوابمان آمد
از سفر آفتابمان آمد
آفتابی شبیه قرصِ ماه
آفتابی به نام روح الله
آسمان را به رویمان وا کرد
دلمان را شبیه دریا کرد
آمد و ربنا به ما آموخت
روضه ی کربلا به ما آموخت
بویِ گل میوزید از سویش
لاله میشد شهید از بویش
ما زِ پنجاه و هفت میخوانیم
بر سرِ عهدِ خویش میمانیم
مثلِ نسلِ قدیم در میدان
کم نمی آوریم در میدان
هر که میدان ندیده از ما نیست
هرکسی که بریده از ما نیست
بی شماریم و بی کران هستیم
ملتِ صاحب الزمان هستیم
از شهیدان شکوه داریمُ
رهبری مثلِ کوه داریمُ
لاله در لاله داغ دارانیم
خیلِ خونینِ روزگارانیم
باز مردِ شهید لازم بود
بهترین مرد، حاج قاسم بود
گرچه او رفت تا خدایِ خودش
سحرِ دی به کربلایِ خودش
به جهان غرشی بَلیغ دهیم
پاسخ تیغ را به تیغ دهیم
اشکِمان را ندید میگیریم
انتقامی شدید میگیریم
شیرِ این بیشه پس نمی افتد
هیچ گاه از نفس نمی افتد
خشم دائم ادامه خواهد داشت
حاج قاسم ادامه خواهد داشت
شعله ایم ، آتشیم رو در رو
تیغ را میکشیم رو در رو
کارِ طوفان بدونِ خاتمه است
تازه عین الاسد مقدمه است
گوش دنیا اگرچه سنگین است
اولین حرفِ ما فلسطین است
ما به سویِ تو عازمیم ای قدس
لشکرِ حاج قاسمیم ای قدس
اسم ما رسمِ ما مقابله است
قرنِ ما قرنِ بی معامله است
بعد از این روزگارِ طوفانی ست
مالک از این به بعد قاآنی ست
ننگِ تاریخ نام صهیونست
خوابِ راحت حرامِ صهیونست
فارغ از چون و چند میگوییم
با صدایی بلند میگوییم
آی کفتارهای اسرائیل
مردم آزارهای اسرائیل
ناله از سنگِ خاره میگیریم
قدس را ما دوباره میگیریم
ما شهیدانِ حضرتِ عشقیم
نسل در نسل ملتِ عشقیم
عشق در جانِ ما ملازمِ ماست
عشق دستانِ حاج قاسمِ ماست
عشقِ بی انتها و دامنه ایست
عشق سید علیِ خامنه ایست
عشق در صبحِ نورِ خورشید است
عشق صبح ظهور خورشید است
- سه شنبه
- 21
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 13:35
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
ارسال دیدگاه