• پنج شنبه 1 آذر 03


يادگار عشق و جنون

3296

   
يادگار عشق و جنون


من غصه دار غصه هايى قرينم
من كربلا را يادگار آخرينم
من يادگار روزهاى خاك و خونم
من يادگار چهره‏هاى لاله گونم

 

من تشنگى در خيمه را احساس كردم
ياد از دو دست خونى عباس كردم
من كودكى بودم كه آهم را شنيدند
ديدم سر جدّ غريبم را بريدند
من ديده‏ام در وقت تشييع جنازه
اسبان دشمن را كه خورده نعل تازه
من با خبر هستم ز باغى بى شكوفه
خورشيد را بر نيزه ديدم بين كوفه
گرچه كنون مسموم از زهر هشامم
من كشته ويرانه‏اى در شهر شامم
سوغات من از كربلا درد و محن بود
پژمردگى لاله هايى در چمن بود
من روضه خوانى در منا بر پا نمودم
خود روضه خوان قتل آن مظلوم بودم
من سوختم از داغ بانوى مدينه
سنگ مدينه مى‏زدم هر دم به سينه
حالا كه نقش زهر كين در جسم مانده
از جسم پاك من فقط يك اسم مانده
يارب هشام آرامش من را به هم زد
او ظلم را در دفتر ظلمت رقم زد
يارب! قرارم را ز نيرنگش ربوده
در مجلس مستى مرا دعوت نموده
زهر عدو خون كرده قلب آتشين را
گريان نموده چشم زين العابدين را
 

 


 

  • جمعه
  • 24
  • آذر
  • 1391
  • ساعت
  • 15:25
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران