سلام ساحل آرام موج های نگاه
دوباره اشک به دامانتان گرفته پناه
سلام کودک والا مقام ثارالله
بیار کودک دلهای خسته را در راه
سلام می کنمت با قوای روحانی
سلام ، طبع پر از حس شعر بارانی !
سلام می کنم این حس خوب قلبم را
نخواستی که ببینم غروب قلبم را
و ساتری تو تمام عیوب قلبم را
نذاشتی بخورم باز چوب قلبم را
امان خائف و مضطر ، به روی این خاکی
پناهگاه رفیعی که بین افلاکی
بگو چگونه در این کالبد تو جا شده ای ؟!
تویی که در عظمت شهره ی خدا شده ای
برای مردم این قوم ربنا شده ای
فدایتان که درون پدر فنا شده ای
قلوب خسته یمان را بکش به بازی خود
بریده ام من از همبازی مجازی خود
شما سه آیه ی زیبای کوثری بانو
و یا سه ساله ی در شکل مادری بانو
از عقل ناقصمان هم فراتری بانو
نشسته ام بنویسم چه محشری بانو
بیا و دست گدا را بگیر در محشر
زمان جلوه ی نعم الامیر در محشر
به رسم عاطفه محکم ترید از زره ها
مدار چرخش دنیا به روی دایره ها
برای ثانیه ها بهترین خاطره ها
بیا و باز نما از قلوبمان گره ها
به رسم هدیه بیا قلب من برای شما
که می تپد همه جا دائما برای شما
دو دست کوچکتان چه اجابتی دارد
و عطر ناب غذا های حضرتی دارد
حکایت دل و عشقت چه قدمتی دارد !!
و فکر ناقص من یک ، دو ساعتی دارد -
پی مسیر رسیدن به خانه می گردد
و حول قافیه ی دخترانه می گردد
قلم نشسته بگوید صعود یعنی : تو
سپید و نیلی و سرخ و کبود یعنی تو
خرابه جایگه تو نبود . ... یعنی تو -
بیا به دوش عمو زود زود. ... یعنی تو -
ورای درک زمینی این بیابانی
رقیه جان حسینیه ها !! بیا ! بانی !
شاعر : مجتبي كرمي
- شنبه
- 25
- آذر
- 1391
- ساعت
- 6:52
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه