اگر دیوانهٔ دیوانه هستم
به عشق دختر زهرا سر شکستم
مگو کافر که من یکتا پرستم
همین قلّاده ام ایفای دِین است
که این سگ صاحبی دارد حسین است
که گوید زینب کبری اسیر است
به نامردان عالم دستگیر است
به دلها عمه ی مهدی امیر است
به وَالله قهرمانی بی نظیر است
چو حیدر شیر یزدان شیرِ شیر است
که زینب٬ او که دریای وقار است
به خلقت در دو عالم شاهکار است
زبانش همچو تیغ ذوالفقار است
دو سر دارد اگر شمشیر حیدر
علی یک سو و زینب سوی دیگر
قلم یاری کند در من نفس نیست
یزید بی حیا را یار و کس نیست
که باشد پیش زینب جز مگس نیست
گر او شاه حلب٬ شاه دمشق است
ولی این قهرمان سلطان عشق است
« فقیرم» عاجزم از وصف جاهش
چه گویم از مقام ارتقایش
شجاعت بوسه زد بر دست و پایش
به بسم الله صیقل کن دلت را
که زینب حل کند هر مشکلت را
- جمعه
- 24
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 17:51
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید قلعه بیگی
ارسال دیدگاه