• دوشنبه 3 دی 03

 مجید قلعه بیگی

انتظار فرج -(عمریست که از حسرت او در تب و جوشیم)

618

عمریست که از حسرت او در تب و جوشیم
دلدار نیامد خبری نیست خموشیم

گفتیم که می آید عزیز دل زهرا
افسوس که بر آمدنش هیچ نکوشیم

باما چه کند یار؟ که خود رفته ز دستیم
با ما چه کند سیل ؟ که ما خانه بدوشیم

گر عاشق دلباخته باشیم بگوییم
ما دیدن رویش به دو عالم نفروشیم

باهم نشود گر سخن و قلب  همینیم
گه تشنهٔ نیشیم و گهی چشمهٔ جوشیم

هر جمعه نگه ها به در رحمت یار است
عمریست که ما گوش بفرمان سروشیم

زهر، است بدون تو بما زمزم و کوثر
گر آب حیات است بمیریم و ننوشیم

گفتیم بیا، در ره تو هیچ نکردیم
چون طبل تهی هیچ نداریم و خموشیم

گاهی سخنی گوی «فقیر» با لب خاموش
صد حیفپکه چون شمع بسوزیم و خموشیم

  • جمعه
  • 24
  • بهمن
  • 1399
  • ساعت
  • 20:7
  • نوشته شده توسط
  • یوسف اکبری

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران