اری برای گفتن این شعر لازمست
برهم زند قوعد خود را عرض مست
هرواژه آمدوسرجای خودش نشست
امشب برای گفتن از او ذکر لازمست
ذکر لبم هو الذی الله بوده است
فرمودعمه اش که چه این چهره اشناست
گویا که اجتماع تمام ستاره هاست
عطری عجیب دارد و این عطر از کجاست
گویا در این قمات سراسرفقط خداست
اهنگ خلق فاطمه را حق سروده است
شنیدم که از عرش امد ندایی
که من خلق کردم دوباره خدایی
زنور خودم کودک باصفایی
بنا کردم از خود دوباره بنایی
بابی برای حاجت مردم گشوده است
عطروشمیم سیب حسین است عطروبوش
یک جلو ه ای زنور علی دارد او بروش
مستان کوی آل علی را سبو فروش
ای عرشیان واهل زمین وزمان به گوش
این نورسیده شخص خدایش ستوده است
یکدفعه بوسه اش شده رویای عرشیان
حسرت بدل زدیدن رویش فرشتگان
عباس عاشقانه کنارش چو پاسبان
ترسی گرفته جان اهالی اسمان
حتی دل از خدای خودش هم ربوده است
شاعر: مهدي مومني
- شنبه
- 25
- آذر
- 1391
- ساعت
- 7:3
- نوشته شده توسط
- feiz
ارسال دیدگاه