ای صبح فروزنده روشنگر جانی
احوال شب تار مرا با تو که گوید؟
این جمعهٔ پایان همین سال غمین است
پس حسرت دیدار مرا با تو که گوید
ای لاله گلزار علی، غنچهٔ زهرا
دامان پر از خار مرا با تو که گوید
تو همچو عمویت بخدا بحر سخایی
آشفتگی کار مرا با تو که گوید
این جمعه و آن جمعه فقط حد سخنهاست
درد و غم بسیار مرا با تو که گوید
تو شاه جنانی بخدا، منکه فقیرم
بد عهدی اسرار مرا با تو که گوید
- شنبه
- 25
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 23:8
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید قلعه بیگی
ارسال دیدگاه