ابر بارانی ام و این شب ها
پا به پای غم تو می بارم
تشنه ی گریه ام و می خواهم
سر به خاک قدمت بگذارم
اشک یعنی که درون قلبم
باز هم درد زیادی دارم
من عزادار گل زهرایم
ماتمِ حضرت هادی دارم
سامرا گفتم و قلبم لرزید
ناگهان پرده ی چشمم تر گشت
داغ تصویر حریمی ویران
تلخی خاطره هایم برگشت
من از احوال حریمت آقا...
شدت فاجعه را می خوانم...
با دل خسته مفاتیح به دست...
خط به خط جامعه را می خوانم...
عادت دست شما احسان است...
من به دنبال کرم آمده ام...
از گدایان قدیمی توٱم...
بازهم سمت حرم آمده ام...
اینقدر آه نکش می سوزم...
از دلم زمزمه بر می خیزد...
تا که بر روی زمین می افتی...
ناله ی فاطمه بر می خیزد...
لحظه ی آخر خود می دیدی
مادرت با دل شاکی آمد
آه اینبار خدا رحم کند
با همان چادر خاکی آمد
سرّ مظلومیت نام علی ع
غربت شهر چه کرده با تو؟؟
سخت می افتی و برمی خیزی
اثر زهر چه کرده با تو؟؟
چشم خونین تو امّا اینبار ...
راوی واقعه ی عاشوراست...
یاد غم های حسین افتادی...
سامراء شعبه ای از کرببلاست...
تشنه بودی و پریشان احوال
وسط بزم شراب افتادی
در همان حین که گریان بودی
یاد احوال رباب افتادی
زیر لب نوحه کنان می گفتی
جای هر تکه کلامی...ای وای
زینب و مجلس رقص و شادی
عمه و چشم حرامی ای وای
همه را گفتم و دیدم قطعاً
جمعه ای نور سحر می آید
انتقام علوی در راه است
عشق با تیغ دو سر می آید
- یکشنبه
- 26
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 15:14
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
اسماعیل شبرنگ
ارسال دیدگاه