مثل پروانه های خون جگرم
اهل آتش گرفتنِ سحرم
شعله ی شمع خوب می داند
که چه آمد به روز بال و پرم
عین ققنوس پر درآوردم
زاده ی ناله های شعله ورم
خانه ام روضه خانه ای شده است
آه من..،اشکِ مادر و پدرم
کوله باری ز اشک می بندم.
این تمامیّ توشه ی سفرم
آرزوهایِ من فراوان و
ترس دارم ز عمر مختصرم
چادر گرد و خاکی زهرا
می شد ای کاش سایبانِ سرم
نذر کردم اگر شهید شوم
بخورد تیر خصم بر کمرم
روضه ی "قتل صبر" می خواند
موقعِ دفنِ پیکرم،پسرم
آرزویم "فقط زیارت توست"
آرزو را به گور اگر ببرم...؟!
- پنج شنبه
- 30
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 17:7
- نوشته شده توسط
- طاهره سادات مدرسی
- شاعر:
-
بردیا محمدی
ارسال دیدگاه