کنجه زندونه بلا،بریدم از این روزگار
راحتم کن ای خدا،تموم بشه این انتظار
دیگه از تحمله شکنجه و زجر خسته ام
میده آزارم خدا گردن و دسته بسته ام
غل و زنجیر به تنم،تازیونه میزد به من
بدتر از اینا همه،حرفای بد میزد به من
تمومه پیکره من،پر از جای کبودیه
ماموره زندانه من،یه ظالمه یهودیه
❇️(آقام غریب)4
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
کجایی رضا ببینی جگرم می سوزد
از تب زهر زپا تا به سرم می سوزد
آرزومه ببینم تو لحظه های آخرم
دخترم معصومه آیدبکناره بسترم
سندیه شاهک زده لگد به پهلویم خدا
نمیدونم چی کشید مادر ز قومه اشقیا
دسته بابام بسته بود مادرمو زدن کتک
برای کشتن او بهانه شد حکمه فدک
❇️(آقام غریب) 4
◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️◾️
دمه آخر زنجیر و سلسله دوره گردنم
می بینم خون آبه و زخمای روی بدنم
به یاده کرببلا دوباره نیمه جون شدم
برای غمه حسین دوباره روضه خون شدم
بریدن سر از غفا،جلو چشای مادرش
راسه او به نیزه رفت جلو چشای خواهرش
شنیدم تو کربلا به زخم دل نمک زدن
جلوی سره حسین،زینبشو کتک زدن
❇️(حسین غریب)4
- جمعه
- 1
- اسفند
- 1399
- ساعت
- 19:21
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
الیاس محمدشاهی
ارسال دیدگاه