• دوشنبه 3 دی 03


بوی_محرم -(واژه به واژه این غزلم غم می آورد...)

397
1



واژه به واژه این غزلم غم می آورد

هر بیت من مصیبت اعظم می آورد

"باز این چه شورش است که در جان کوچه هاست؟

دارد نسیم بوی محرّم می آورد

خون می چکد هرآینه از نعل اسب ها

این صحنه ها چه بر سر آدم می آورد!

زینب...حسین...قاتل و گودال قتلگاه...

اینگونه واژه ها چه به روزم می آورد؟

خورشید داغ دیده که از سمت علقمه

دارد به خیمه ها کمری خم می آورد

خواهر برای زخم گلوی برادرش

دارد در اوج حادثه مرهم می آورد

این داغ ها توان قلم را بریده اند

شاعر برای مرثیه ها کم می آورد

هر تکیه ای که توی محلّه علم شده ست

یک بیت سوزناک به یادم می آورد

در هر ردیف قافیه هایم محرّم اند

دارد ردیف دسته ی ماتم می آورد

انگار سایه ای قلمم را کشان کشان

دارد به سمت شانه ی دستم می آورد

دیگر به روضه و دم و شور احتیاج نیست

این واژه ی" حسین ع" خودش غم می آورد

"باز این چه شورش است که در جان کوچه هاست؟

دارد نسیم بوی محرّم می آورد...



  • شنبه
  • 9
  • اسفند
  • 1399
  • ساعت
  • 20:2
  • نوشته شده توسط
  • شاعر و مداح علیرضا علوی زنجانی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران