• دوشنبه 3 دی 03


غزل مرثیه امام موسی کاظم(ع) -(سوز مناجات تو پر کرده زمان را..)

738

سوز مناجات تو پر کرده زمان را
آتش زده داغت دل هفت آسمان را

هرشب دعاگوی تمام خلق هستی
نفرین نکردی دشمن نامهربان را

بغضی نشسته در گلویت مثل حیدر
داری بخاطر درد خار و استخوان را

دربند هستی شیعیان آزاد باشند
زیرشکنجه میکشی بار گران را

شمع وجودت ذره ذره مي شود آب
داری تحمل میکنی زخم زبان را

روح تو را دشنام ها آزرده کرده 
فکری بکن مأمور های بددهان را

وا کرده پای ابن شاهک را به زندان
نفسی که تا گودال برده ساربان را

شکر خدا فردا نمی بیند عزیزت 
روی لبان خشک تو خون روان را

دختر ندارد طاقت اینکه ببیند
هر صبح و شب بی حرمتی این و آن را

چشم حرامی سوی ناموست نیفتد 
هرگز نبیند خنده ی شمر و سنان را

یا که زبانم لال در بین اجانب...
حتی نبیند سایه ی نامحرمان را!!

بر سینه ی تو رد پای چکمه ای نیست 
از تو نمیگیرد سنان تاب و توان را

دیروز اما مرکب دشمن در آورد 
زیر و بم تلخ صدای استخوان را

زخم لبان چاک چاکت یادت آورد
بزم شراب و ضربه های خیزران را

اصلا حسین کنج زندانی و با خود
کنج خرابه میبری مرثیه خوان را

بر روی نیزه هم شده برگرد امشب 
آرام کن با خنده ای معصومه جان را

  • جمعه
  • 15
  • اسفند
  • 1399
  • ساعت
  • 11:50
  • نوشته شده توسط
  • طاهره سادات مدرسی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران